سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بـــُغـضِـــــ بـ ـــ ـارونـــ ــ

بازم یه صفحه مانیتور که تازگیا نور صفحش اذیتم می کنه

یه کیبورد که  صداش رو مُـخَمه

ی چندتایی هم آدمای مجازی که از این نوشته به راحتی می گذرند

سهمِ دلتنگیم شده

.

مدتیه که سخت اشکم در میاد

یه مدته که حتی از نوشتنم خسته شدم

در جواب حالت چطوره؟

به گفتن خوبم،ممنون اکتفا می کنم...

احساس می کنم اوضام وخیمه

که دیگه حتی دلم نمیخواد حرف بزنم

از غمم بگم

.

چرا الان تو این سن،وقت کنکور به جای درس خوندن

باید نوشته هایی رو تایپ کنم که عذابم میده؟

چرا به اینجا رسیدم؟

امروز

همینکه گفت "میدونم خوب نیستی"

بغضم شکست

نمیدونم بعد از چه مدت سوزش اشکو حس کردم

چقدر به این"میدونم ها"احتیاج دارم

کسی میدونه تو این لحظه چی میکشم؟

کسی میدونه چقدر سخته 9سال خاطره رو تنهایی رو دوش بکشی؟

کسی میدونه پشت سکوتِ آدما چه دردی جا خورده؟

کسی میدونه،این "ممنون" ها یعنی خیلی داغونم؟

نه

3سالِ کسی از بغضم خبر نداره



نوشته شده در جمعه 91/7/28ساعت 6:24 عصربارون همدردی ( ) |

Design By : Pars Skin