- پيام‌هاي ارسالي

هَـــر روز بـَــر روي دِلـــمــ مــي نــويســمــ " عـــاشقــي تـــا اطــلاع ثـــانــوي ممنـــــوع " بــِـه رويـــاي بـــا تـــو بـــودن کِـــه مــي رســـمــ ... ديگــــر بـــار دِلــــَمــ مــي لـــَـرزَد ...... تـــو ، چـه مي فهمي ! حــال و روز کسي را که ، ديگر هــــيـــــچ نگاهي دلــش را نمي لرزانـد ...!

Fri, 26 Oct 2012 14:55:00 GMT

هَـــر روز بـَــر روي دِلـــمــ مــي نــويســمــ *" عـــاشقــي تـــا اطــلاع ثـــانــوي ممنـــــوع "* بــِـه رويـــاي بـــا تـــو بـــودن کِـــه مــي رســـمــ ... ديگــــر بـــار دِلــــَمــ مــي لـــَـرزَد ...... تـــو ، چـه مي فهمي ! حــال و روز کسي را که ، ديگر هــــيـــــچ نگاهي دلــش را نمي لرزانـد ...!

تو 10 سالگي : ” مامان ، بابا عاشقتونم ” تو 15 سالگي : ” ولم کنين ” تو 20 سالگي : ” مامان و بابا هميشه ميرن رو اعصابم ” تو 25 سالگي : ” بايد از اين خونه بزنم بيرون ” تو 30 سالگي : ” حق با شما بود ” تو 35 سالگي : “ ميخوام برم خونه پدر و مادرم ” تو 40 سالگي : ” نميخوام پدر و مادرم رو از دست بدم ! ” تو هفتاد سالگي : ” من حاضرم همه زندگيم رو بدم تا پدر و مادرم الان اينجا باشن . . .

Fri, 26 Oct 2012 15:23:00 GMT

تو 10 سالگي : ” مامان ، بابا عاشقتونم ” تو 15 سالگي : ” ولم کنين ” تو 20 سالگي : ” مامان و بابا هميشه ميرن رو اعصابم ” تو 25 سالگي : ” بايد از اين خونه بزنم بيرون ” تو 30 سالگي : ” حق با شما بود ” تو 35 سالگي : “ ميخوام برم خونه پدر و مادرم ” تو 40 سالگي : ” نميخوام پدر و مادرم رو از دست بدم ! ” تو هفتاد سالگي : ” من حاضرم همه زندگيم رو بدم تا پدر و مادرم الان اينجا باشن . . .

با اينکه 3ساله روز تولدم بدترين روز عمرم شده و از هفته ها قبلش ماتم ميگيرم،اما امسال با تبريک دوستايي که هيچ شناختي رو من نداشتن و فقط از سرِ رفاقتِ مجازي و لطفشون،پيشاپيش يادم کردند،خنده اي رو لبم نشست.بخاطر اين لبخند از همتون ممنونم

Fri, 14 Dec 2012 18:54:00 GMT

با اينکه 3ساله روز تولدم بدترين روز عمرم شده و از هفته ها قبلش ماتم ميگيرم،اما امسال با تبريک دوستايي که هيچ شناختي رو من نداشتن و فقط از سرِ رفاقتِ مجازي و لطفشون،پيشاپيش يادم کردند،خنده اي رو لبم نشست.بخاطر اين لبخند از همتون ممنونم

خدايا.....دلــ ـم تـنگـــــ ـ آن روزهـ ـايـي شـده کـ ـهـ مـيتـ ـوانـ ـستـم از تهـ دلــ ـ ـ بـ ـخنـ ـدم!

Sun, 13 Jan 2013 12:18:00 GMT

خدايا.....دلــ ـم تـنگـــــ ـ آن روزهـ ـايـي شـده کـ ـهـ مـيتـ ـوانـ ـستـم از تهـ دلــ ـ ـ بـ ـخنـ ـدم!

نبض بارون........ تو نگران من نباش من بي تو بودن را ياد گرفتم به همين سادگي

Mon, 31 Dec 2012 17:28:00 GMT

نبض بارون........ *تو نگران من نباش* *من بي تو بودن را ياد گرفتم* *به همين سادگي*

فرقي نمي کنه فرقي نمي کنه ! گاهي وقتا ، هيچي با هيچي فرقي نمي کنه ! شب باشه ، يا روز ! زمستون باشه ، يا تابستون ! ضبط مسخره ات يساري بخونه يا گروه پينگ فولايد ! پرده پنجره کشيده باشه يا نباشه ! سيگار بکشي ، يا نکشي ! دوستانت پيشت باشن ، يا نباشن !

Wed, 14 Nov 2012 12:56:00 GMT

فرقي نمي کنه فرقي نمي کنه ! گاهي وقتا ، هيچي با هيچي فرقي نمي کنه ! شب باشه ، يا روز ! زمستون باشه ، يا تابستون ! ضبط مسخره ات يساري بخونه يا گروه پينگ فولايد ! پرده پنجره کشيده باشه يا نباشه ! سيگار بکشي ، يا نکشي ! دوستانت پيشت باشن ، يا نباشن !

اشک بريز چقدر کوچک شده اي. چقدر کم قيمت. حرف هايت را ارزان بر زبان مي آوري. محبتت را مفت حراج کرده اي. لطافتت را بر باد داده اي. دلت که ديگر گفتني نيست ... قراني برايت ارزش ندارد... " داشت مي گفت و مي گفت ... مي گفت و من ريز ريز اشک مي ريختم

Thu, 22 Nov 2012 13:25:00 GMT

اشک بريز *چقدر کوچک شده اي.* *چقدر کم قيمت.* *حرف هايت را ارزان بر زبان مي آوري.* *محبتت را مفت حراج کرده اي.* *لطافتت را بر باد داده اي.* *دلت که ديگر گفتني نيست ... قراني برايت ارزش ندارد... "* *داشت مي گفت و مي گفت ...* *مي گفت و من ريز ريز اشک مي ريختم*

بي تو مهتاب.... بي تو مهتاب شبي باز از آن کوچه گذشتم....به روزم

Sat, 03 Nov 2012 19:34:00 GMT

*بي تو مهتاب....* بي تو مهتاب شبي باز از آن کوچه گذشتم....به روزم

رفاقت کهنه

Wed, 31 Oct 2012 14:30:00 GMT

رفاقت کهنه

تنهايي را بايد با خط بريل مي نوشتند شنيدنش کافي نيست ، بايد لمسش کرد . . .

Wed, 31 Oct 2012 18:18:00 GMT

تنهايي را بايد با خط بريل مي نوشتند شنيدنش کافي نيست ، بايد لمسش کرد . . .

سکوت همه چي زير سر سکوتِ....اينجور مظلوم نگاش نکنا.....

Fri, 02 Nov 2012 17:21:00 GMT

*سکوت* *همه چي زير سر سکوتِ....اينجور مظلوم نگاش نکنا*.....

حس هميشگي....بازم يه صفحه مانيتور که تازگيا نور صفحش اذيتم مي کنه يه کيبورد که صداش رو مُـخَمه ي چندتايي هم آدماي مجازي که از اين نوشته به راحتي مي گذرند سهمِ دلتنگيم شده

Fri, 19 Oct 2012 18:24:00 GMT

حس هميشگي....بازم يه صفحه مانيتور که تازگيا نور صفحش اذيتم مي کنه يه کيبورد که صداش رو مُـخَمه ي چندتايي هم آدماي مجازي که از اين نوشته به راحتي مي گذرند سهمِ دلتنگيم شده

مادر......کلاف ذهنم مرتب مي کنم تا به سر نخش برسم خيلي پيچيده و بهم ريختست بايد از يه جا شروع کنم از وقتي که اطرافيان هي مي خوان به خوردم بدن، که تو ديگه نيستي، ذهنم بهم ريختست سَر و تَهِشو پيدا نمي کنم اصلا وايسا ببينم چه مدت ازت بي خبرم

Wed, 17 Oct 2012 12:56:00 GMT

مادر......کلاف ذهنم مرتب مي کنم تا به سر نخش برسم خيلي پيچيده و بهم ريختست بايد از يه جا شروع کنم از وقتي که اطرافيان هي مي خوان به خوردم بدن، که تو ديگه نيستي، ذهنم بهم ريختست سَر و تَهِشو پيدا نمي کنم اصلا وايسا ببينم چه مدت ازت بي خبرم

دردناکترين خداحافضي ها آنهايي هستند که هرگز نه گفته شدند و نه توضيح داده شدند . . .

Mon, 15 Oct 2012 22:13:00 GMT

دردناکترين خداحافضي ها آنهايي هستند که هرگز نه گفته شدند و نه توضيح داده شدند . . .