سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بـــُغـضِـــــ بـ ـــ ـارونـــ ــ

صبر کن!...

چمدانت را نبند

اندکی بغض ِ ترک خورده و صدایی خفه شده

در دستمالی پیچیده ام

بگذار در چمدانت

هرجا در بلاتکلیفی ماندی

دستمال را به دست باد بسپار و راهت را مُصَمَم ادامه بده

 و به برگشت فکر نکن

کفش های سرنوشت را به پا کن

من کنار در ایستاده ام
با پیاله ی آب در سینی

کنارش دفترچه خوانده نشده ام را گذاشته ام

بیا از زیر سینی رد شو

و رو به رفتن های ناپیدا برو

جاده همان جاده ای است که هیچ بازگشتی ندارد

من همینجا می مانم و عاشقی را تمام می کنم

خدا به همراهت


نوشته شده در چهارشنبه 91/8/3ساعت 12:34 عصربارون همدردی ( ) |

Design By : Pars Skin